۱۳۹۱ فروردین ۱۳, یکشنبه

ماه-ماهی

شعر من پر از دلهره‌های زایش است


شعر من پر از دلهره‌های زایش است

بی صبری واژه‌ها، تاب بر می‌دارد

بی‌داری جلادانی که بر هوشیاری من می‌لغزند

و این چرخ، چرخ، چرخ خوردن

بر اصطکاک یخ زده‌ی زمستان

بی‌تابی را از رو برده است

از روی هر چه بادا باد

از لحن غلط انداز صدایت

از این ضمیر عاشقانه‌ی دوم شخص مفرد

دیگر نه دلالتی است در از پی هم آمدنِ واژه‌ها

و نه در پی آمدنی است رویای هزارساله‌ای را

که از گیسویت بافتم

ای از درون من، ویران

-------------------------
کاسه‌ی صبرم لب می‌ریزد

از لب‌های طاقتم که مرا طاق می‌زند

با دلالت‌های از هم گریزانِ اشیاء

و جای قدم‌هایی که می‌سُرَد

بر انقباض ترک‌های تاریکِ عبورِ زمستان

در حال که می‌آیی حاضر

و در حال که می‌روی غایب

محو در کبودی آسمانی باردارِ برفِ سال‌های دور

به طنینی بی‌صدا بر برکه‌ای می‌نشیند آرام،

که تنها

چهره‌ی تو را در آب‌هایش منعکس دارد


ای ماه-ماهی گریزان

........................................دی 90

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر