۱۳۹۱ فروردین ۱۹, شنبه

هزاران روح

هزاران روح مرده در من می زیند

هزاران اسب ابلق در من می تازند


صدای تپش های خون آلوده ی قلبم را می شنوی؟


هزاران حماسه در من به فریاد در آمده اند


غوغای درختان، سرخِ آتشین است


مگر می توانی از باران خیس شوی،


بی حضور من؟


می آیم


در نگاه سرهای بریده اندوهناک


عبور می کنم


از آتش خواهم رهید

...................................16بهمن 90

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر