۱۳۹۲ مهر ۲۴, چهارشنبه

معجزات


قسم به فتح مکه
به فتح بصره،
به کسر فتحه،
دارم از زلف پریشت گله چند...
گله چند؟
شکل ماه را شقه می کنی چند؟
تا کی گله تا چند؟
من سیصد سال در خواب اصحاب کهف منتظر بودم،
از قاب گوساله ی طلایی برخواستم،
به خواب رفتم و از خواب سامری برخواستم
من شتری ناصالح زاییدم
که مثل معجزه، خون خونِ خود را می خورد
تنم مثل کوه شکاف می خورد،
خون، خونِ خود را می کشید،
دست‌های کعبه،
سنگ‌های سیاه می‌چید،
پرده‌های تازه می‌کشید،
شاخه‌های کمر شکسته باور نمی‌کردند
نقش‌های نابارور می‌کشید،
پستان‌هایش به تزلزل ایمان بود،
تا چند معجزه، معجزه چند؟
باغ‌های تنم ویران بود...
......



----------------------------------------20 مهر 92