۱۳۹۱ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

Melancholia


این مطلب رو شبی که فیلم ملانکولیا رو دیدم نوشتم:
دو تا ماه در آسمان می‌درخشد. می‌گویند یکی سیاره‌ای است که با سرعتی زیاد از فاصله‌ای دور به زمین نزدیک می‌شود. دانشمندان نتوانسته‌اند دقیقا محاسبه کنند که آیا به زمین برخورد خواهد کرد یا نه. چندین ماه است که کشمکش و دعوا در بر سر این موضوع جریان دارد. از سطح دانشمندان و محققان بین‌المللی بگیر، تا بازار بورس و نفت تا تمام تلویوزیون‌ها و مجلات علمی و زرد، تا صفحه‌ی فال هفته، و بین مردم، درون تاکسی‌ها، دانشگاه‌ها و مهدکودک‌ها. فرقه‌های مذهبی در تمام دنیا حسابی دور برداشته‌اند و هر کدام سعی می‌کنند ثابت کنند که در ادیان آن‌ها این داستان پیش‌بینی شده بوده و بعضی به پایان رسیدن دنیا و آغاز قیامت را مژده می‌دهند.

خانواده‌ام با نگرانی در این مورد حرف می‌زنند؛ اما من، راستش را بخواهی ته دلم خوشحال هستم، اما ناچارم جلوی همه این خوشحالی را پنهان کنم. شب‌ها که به آسمان نگاه می‌کنم، نه خبری از آتشفشان‌های داغ می‌بینم، نه از در هم ریختن کوه‌ها یا انفجار و صحنه‌های مهیب پایان دنیا و کشتار موجودات و تخریب کره‌ی زمین و نه از سرعت اعجاب آوری که گویی این سیاره دارد و تصورش برایم ممکن هم نیست. تنها چیزی که شب‌ها می‌بینم، دو ماه در آسمان است. دو ماه درخشنده که دلبری می‌کنند و به رقابت افتاده‌اند. صحنه‌ای بدیع و زیباست که به هر سوی آسمان که نگاه کنی، روشنی شب، الهام بخش و آرامش دهنده است. نوری است که تاریکی را می‌شکافد و شب‌هایی روشن می‌آفریند. هاله‌ای نورانی گرد این کره‌ی درخشان را فراگرفته و افسون رنگ نقره‌ای فامش، گاه ماه را در حاشیه می‌راند. زیباست. ما، تنها آدمیان هستیم که چنین زیبایی بی‌نظیری را تجربه کرده‌ایم، و ببین که به جای لذت بردن از آن، چه طور اوقات خودمان را تلخ می‌کنیم. فقط نگران اطرافیانم و کسانی‌ که دوستشان دارم هستم که خودشان را ناراحت می‌کنند و برای همدیگر دلسوزی می‌کنند و  ناراحت‌اند که عمرشان نیمه‌کاره خواهد ماند و تمدن بشری ناپدید خواهد شد. من شاید تنها دلم برای میلیون‌ها سال خاطره که کره‌ی زمین با خود به گرد منظومه می‌گرداند تنگ شود.

بگذار دنیای ما نابود شود. چه باک؟ ستاره‌ها همچنین متولد خواهد شد و به گرد هم خواهند چرخید. ستاره‌ها خواهند سوخت و کهکشان‌ها در هم فرو خواهند رفت. و شاید روزی، خدایی همه‌ی ما را دوباره گرد هم آورد. اما چه بهتر که به نابودنمان رضایت دهد. در این شب‌ها، تنها دلم می‌خواهد تا صبح بیدار بمانم و دو ماه شکوهمند شب را نگاه کنم و روزها به آدم‌ها یاد‌آوری کنم که هرچند از بیان آن عاجز بوده‌ام، اما بدانند که چقدر دوستشان دارم.

دو تا ماه در افق با فاصله‌ی زمانی چند ساعت طلوع می‌کنند و نیمه‌های شب که می‌رسد هر دو بر گوشه‌ای از آسمان بر تخت پادشاهی نشسته‌اند. زیباست. هر شب طلوع دو ماه، هر شب گشایش تاریکی‌های در هم پیچیده.
........................................................زمستان 90

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر