۱۳۹۱ آذر ۱۳, دوشنبه

پیچک وارگی

پیچکی در تنم چین می خورد
.
شعری باید
.
که مرا بگوید
.
پیچکی در تنم می خشکد
.
شعری که مرا در نبش خیابان هایش قبر کند
.
تنم در پیچکی می آویزد
.
که گلویم را بفشارد
.
با تنم پیچک هاست در پیچ خیابان های شعری که مرا می گوید
.
که مرا می خواند
.
تنم با پیچکی می آمیزد
.
و در پیچ هایش می پوسد
.
12 مهر 91
.
.
یه نسخه ی ویرایش شده تر از این کار هست که نمی دونم کجاست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر