۱۳۹۱ دی ۱۱, دوشنبه

سروتونین

دقیقا همون روزی که قرار بود از یه مغازه ای تو انقلاب، یه شماره از مجله ای رو بگیرم که شعرم توش چاپ شده بود، توی قفسه های کتاب های 500 تومنی، کنار یکی از مغازه های اولای کارگر شمالی، یه کتاب شعر حدود 100 صفحه ای، از همینا که مربوط به اولین یا چندمین مجموعه اشعار شاعری تازه کاره، دیدم. کتاب چاپ بهار 91 بود، یعنی کمتر از یک سال از چاپش می گذشت و سر از کتاب های دسته دوم در آورده بود، اونم ققسه ی کتاب های 500 تومنی، کنار پیاده رو که حتی این شایستگی رو پیدا نکرده بود که قسمتی از فضای سقف دار مغازه رو اشغال کنه. من کتاب رو خریدم که از اون فلاکت نجاتش داده باشم. هر چند تا الان حتی یک صفحه اش رو هم نخوندم.ولی به هر حال، فکر می کنم همین ماجرا خیلی تاثیر داشت تو اینکه از دیدن شعرهام که برای اولین بار توی مجله چاپ شدن، اصلا خوشحال نشم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر