نوشته ای از دو سال پیش که فیس بوک یاداوری کرده است:
در مصاحبه ی هانا آرنت به سال هزار و نهصد و چند، چیزهای مختلفی، هم در مورد فرم و هم در مورد محتوا نظرم رو جلب کرد، ولی یکی از نکات به نظر حاشیهای، که احتمالا کمتر به نظر خواهد آمد، یا دست کم کمتر در موردش بحث خواهد شد، "بادی لنگوئیج" هانا آرنت بود، چیزی که به گمانم بیش از صدای خشدار شده بابت اسموکینگ زیاد و چهرهی چروکیدهی پیر او، باعث می شد که خواهرهایم، به نمایندگی از بسیاری کسان دیگر که مطمئنم همین عکس العمل را خواهند داشت، ابزار تعجب می کردند از زن بودنِ او، و ابراز اینکه "فکر کردیم مرد است".
به نحوهی نشستن او بر روی صندلی توجه کنید، سیگار دست گرفتنش، و باز هم مخصوصا نحوه ی نشستناش. از نوجوانی برایم زیاد پیش آمده که حرکاتم را پسرانه تلقی کردهاند، حتا یادم است که در دوران دانشگاه به من می گفتند که مثل پسرها راه می روی و من سوال داشتم که مگر راه رفتن هم این قدر پسرانه و دخترانه است و مگر هر کسی شیوهی خاص خودش را ندارد؟ حالا این که این شیوهی خاص چه صفاتی هم به خود بچسباند، فرع ماجراست، ولی این طور کامنت دادن که مثلا "پسرانه" است، درک کردنی نبود و مرتب من را در مضان این اتهام قرار می داد که چیزی غلط است و باید درستش کنم تا "زنانه" و مورد پذیرش شود. و این فقط در مورد راه رفتن نبود، در نشستن، حرف زدن، استفاده از دست ها، خمیازه کشیدن و ...، خیلی از "پوز" ها و "جسچرها"، یا کلمه ای که خودم بیشتر خوشم می آید به جای اینها به کار برم، اطوارم پسرانه تلقی می شد. احساس می کردم باید تغییرش دهم، و تغییرش دادم. الان می دانم که تا حد زیادی موفق بوده ام، مدتهای زیادی است که کمتر کسی اطوار من را پسرانه تلقی کرده است و این شیوه ی جدید طوری برایم عادت شده است که حالا دیگر جزو رفتارم است و شاید اگر لزومی به تغییرش باشد، باز هم دچار زحمت شوم.
البته در بعضی چیزها کوتاه نیامدهام، شیوهی نشستنم ام در هر کجا که مجبور و زیر ذره بین نباشم، "هر طور راحتم" است، ولنگ و واز، دست را روی پشتی صندلی قرار می دهم، کلن راحت ترم که دست ها را از بدن دور نگه دارم، یک پا را زیر بدنم جمع کنم و پای دیگر را ستون کنم، آن طوری که مثلا وقت قلیان کشیدن روی تخت می نشینند و یک دستشان را هم به متکا تکیه میدهند، یا چیزهایی از این قبیل، مثلا همین شکلی که هانا آرنت روی صندلی نشسته است، ولی باز به محض اینکه توی مهمانی کمی رودربایستی داری قرار بگیرم، خودم را جمع و جور می کنم، در حالی که شاهدم که چه طور مردهای دور و بر، همان طور راحت و حجیم نشستهاند و نامحترمانه و بیادبانه و بیوقار هم تلقی نمیشوند. لازم به ذکر نیست که حالتهای مورد قبول برای طرز نشستن زنها، اغلب چه دردآور و ناراحتکننده هستند، حالتهایی از بدن که در آن ممکن است دچار خواب رفتن پا یا درد کمر شوید. مثلا یکی از این حالتها که هرگز بشریت را به خاطرش نمی بخشم، و خودم هم کمتر استفاده اش کرده ام، شیوهای است که پاها را از زانو خم کرده و هر دو پا را در یک طرف بدن به سوی عقب جمع میکنند، طوری که ستون قفرات به سمت مخالف متمایل میشود و برای اینکه نیفتی باید دست را ستون بدن کنی یا هم اگر به دستت برای غذا خوردن یا هر کار دیگری نیاز داشته باشی، تمام فشار حاصله را روی ستون مهرههای کج شدهات تقسیم کنی. از روی عمد است که از تصویر استفاده نمیکنم و سعی دارم به کمک کلمات نشان دهم که منظورم چیست، این طوری دردش بهتر فهمیده میشود.
اینها را گفتم که بگویم، آن چه از "زن" انتظار میرود، حتی در چگونه نتظیم کردن اطوار روزمرهاش هم بسیار مدخلیت دارد. یک "دختر خوب"، معمولا حالتی را برای نشستن انتخاب میکند که حاکی از ضعف است، بر خلاف، شیوهی نشستن پسرها که معمولا پرحجم و دارای حالتی از تسلط بر فضای اطراف است. تا جایی این تلقی عمومیت دارد که حتی اگر پسری به این شکل راه نرود، ننشیند و رفتار نکند، "دخترانه" تلقی میشود. چه بسا پسرهایی که به خاطر همین نوع بادی لنگوئیج، دیدهام که زن صفت تلقی شدهاند. اما اصل موضوع این است که آن نوع اطواری که زنانه است، چگونه اطواری است؟ محترمانهاش را می گویند "ظریف"، اما بگذارید با صراحت بیشتری بگویم "ضعیف" درست است! از موضع ضعف، اطواری که نشان دهندهی کم ادعایی و مطیع و شیرین بودن است. کمی به رفتار اطرافیانتان دقت کنید، رفتار کدام زن از نظر شما زنانهتر است و این رفتار دقیقا چه ویژگیهایی دارد؟ دست هایش را چه طور حرکت میدهد؟ چه طور مینشیند؟ پاهایش را به هم میچسباند یا از هم فاصله میدهد؟ سعی میکند جای کمی اشغال کند یا راحت مینشیند؟ حرکاتش تند و فرز است یا ملایم و "باوقار"؟! ( از آن دیگر لغاتِ ادبیات زن ستیز، به زعم من)
خلاصه هانا آرنت را که تماشا میکردم، اینکه یک آن به خودم آمدم و دیدم که آن چیزی که به عنوان دنیای مردسالارانه میشناسیم، تا کجا توی گوشت و خونمان نفوذ دارد. موضوع از اینجا توی ذهنم جرقه زد که "وقتی همچین زنی که برای من میتواند الگو باشد، چرا من باید از این طرز نشستن احساس گناه کنم؟!" موضوع نه به این صراحت، و نه با این ادبیات، اما با همین مضمون بدون اینکه زیاد به آن توجه کرده باشم، اول در ذهن نیمه آگاهم جریان داشت تا لحظهای که به خود آمدم که عجب! پس این مدل نشستن "مردانه" نیست، یا من که می دانستم مردانه نیست، پس چرا وا میدهم این قدر به آن چیزی که میدانم درست نیست و در عین حال آزار دهنده هم هست؟
این متنی که نوشتم، من را یاد جمله ی معروفی میاندازد که خودم همیشه در پذیرفتن دربستاش تردید کردهام، جملهی معروف سیمون بووار، در سرآغاز جنس دوم: ما زن به دنیا نمیآییم، بلکه زن میشویم. (نقل به مضمون)
پی نوشت: کمی "زن" بودن را آموختهام، ولی در مورد میزان تغییر خودم اغراق کردم، زیاد جدی نگیرید.
به نحوهی نشستن او بر روی صندلی توجه کنید، سیگار دست گرفتنش، و باز هم مخصوصا نحوه ی نشستناش. از نوجوانی برایم زیاد پیش آمده که حرکاتم را پسرانه تلقی کردهاند، حتا یادم است که در دوران دانشگاه به من می گفتند که مثل پسرها راه می روی و من سوال داشتم که مگر راه رفتن هم این قدر پسرانه و دخترانه است و مگر هر کسی شیوهی خاص خودش را ندارد؟ حالا این که این شیوهی خاص چه صفاتی هم به خود بچسباند، فرع ماجراست، ولی این طور کامنت دادن که مثلا "پسرانه" است، درک کردنی نبود و مرتب من را در مضان این اتهام قرار می داد که چیزی غلط است و باید درستش کنم تا "زنانه" و مورد پذیرش شود. و این فقط در مورد راه رفتن نبود، در نشستن، حرف زدن، استفاده از دست ها، خمیازه کشیدن و ...، خیلی از "پوز" ها و "جسچرها"، یا کلمه ای که خودم بیشتر خوشم می آید به جای اینها به کار برم، اطوارم پسرانه تلقی می شد. احساس می کردم باید تغییرش دهم، و تغییرش دادم. الان می دانم که تا حد زیادی موفق بوده ام، مدتهای زیادی است که کمتر کسی اطوار من را پسرانه تلقی کرده است و این شیوه ی جدید طوری برایم عادت شده است که حالا دیگر جزو رفتارم است و شاید اگر لزومی به تغییرش باشد، باز هم دچار زحمت شوم.
البته در بعضی چیزها کوتاه نیامدهام، شیوهی نشستنم ام در هر کجا که مجبور و زیر ذره بین نباشم، "هر طور راحتم" است، ولنگ و واز، دست را روی پشتی صندلی قرار می دهم، کلن راحت ترم که دست ها را از بدن دور نگه دارم، یک پا را زیر بدنم جمع کنم و پای دیگر را ستون کنم، آن طوری که مثلا وقت قلیان کشیدن روی تخت می نشینند و یک دستشان را هم به متکا تکیه میدهند، یا چیزهایی از این قبیل، مثلا همین شکلی که هانا آرنت روی صندلی نشسته است، ولی باز به محض اینکه توی مهمانی کمی رودربایستی داری قرار بگیرم، خودم را جمع و جور می کنم، در حالی که شاهدم که چه طور مردهای دور و بر، همان طور راحت و حجیم نشستهاند و نامحترمانه و بیادبانه و بیوقار هم تلقی نمیشوند. لازم به ذکر نیست که حالتهای مورد قبول برای طرز نشستن زنها، اغلب چه دردآور و ناراحتکننده هستند، حالتهایی از بدن که در آن ممکن است دچار خواب رفتن پا یا درد کمر شوید. مثلا یکی از این حالتها که هرگز بشریت را به خاطرش نمی بخشم، و خودم هم کمتر استفاده اش کرده ام، شیوهای است که پاها را از زانو خم کرده و هر دو پا را در یک طرف بدن به سوی عقب جمع میکنند، طوری که ستون قفرات به سمت مخالف متمایل میشود و برای اینکه نیفتی باید دست را ستون بدن کنی یا هم اگر به دستت برای غذا خوردن یا هر کار دیگری نیاز داشته باشی، تمام فشار حاصله را روی ستون مهرههای کج شدهات تقسیم کنی. از روی عمد است که از تصویر استفاده نمیکنم و سعی دارم به کمک کلمات نشان دهم که منظورم چیست، این طوری دردش بهتر فهمیده میشود.
اینها را گفتم که بگویم، آن چه از "زن" انتظار میرود، حتی در چگونه نتظیم کردن اطوار روزمرهاش هم بسیار مدخلیت دارد. یک "دختر خوب"، معمولا حالتی را برای نشستن انتخاب میکند که حاکی از ضعف است، بر خلاف، شیوهی نشستن پسرها که معمولا پرحجم و دارای حالتی از تسلط بر فضای اطراف است. تا جایی این تلقی عمومیت دارد که حتی اگر پسری به این شکل راه نرود، ننشیند و رفتار نکند، "دخترانه" تلقی میشود. چه بسا پسرهایی که به خاطر همین نوع بادی لنگوئیج، دیدهام که زن صفت تلقی شدهاند. اما اصل موضوع این است که آن نوع اطواری که زنانه است، چگونه اطواری است؟ محترمانهاش را می گویند "ظریف"، اما بگذارید با صراحت بیشتری بگویم "ضعیف" درست است! از موضع ضعف، اطواری که نشان دهندهی کم ادعایی و مطیع و شیرین بودن است. کمی به رفتار اطرافیانتان دقت کنید، رفتار کدام زن از نظر شما زنانهتر است و این رفتار دقیقا چه ویژگیهایی دارد؟ دست هایش را چه طور حرکت میدهد؟ چه طور مینشیند؟ پاهایش را به هم میچسباند یا از هم فاصله میدهد؟ سعی میکند جای کمی اشغال کند یا راحت مینشیند؟ حرکاتش تند و فرز است یا ملایم و "باوقار"؟! ( از آن دیگر لغاتِ ادبیات زن ستیز، به زعم من)
خلاصه هانا آرنت را که تماشا میکردم، اینکه یک آن به خودم آمدم و دیدم که آن چیزی که به عنوان دنیای مردسالارانه میشناسیم، تا کجا توی گوشت و خونمان نفوذ دارد. موضوع از اینجا توی ذهنم جرقه زد که "وقتی همچین زنی که برای من میتواند الگو باشد، چرا من باید از این طرز نشستن احساس گناه کنم؟!" موضوع نه به این صراحت، و نه با این ادبیات، اما با همین مضمون بدون اینکه زیاد به آن توجه کرده باشم، اول در ذهن نیمه آگاهم جریان داشت تا لحظهای که به خود آمدم که عجب! پس این مدل نشستن "مردانه" نیست، یا من که می دانستم مردانه نیست، پس چرا وا میدهم این قدر به آن چیزی که میدانم درست نیست و در عین حال آزار دهنده هم هست؟
این متنی که نوشتم، من را یاد جمله ی معروفی میاندازد که خودم همیشه در پذیرفتن دربستاش تردید کردهام، جملهی معروف سیمون بووار، در سرآغاز جنس دوم: ما زن به دنیا نمیآییم، بلکه زن میشویم. (نقل به مضمون)
پی نوشت: کمی "زن" بودن را آموختهام، ولی در مورد میزان تغییر خودم اغراق کردم، زیاد جدی نگیرید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر