۱۳۹۴ خرداد ۱۴, پنجشنبه

قسم به درختان سر بریده ی ولیعصر

قسم به درختان سربریده‌ی ولیعصر، 
خاطره‌ی سرخ تو 
به زردی می‌گرایید.
بریده‌های اشیاء میانه‌ را گرفته بودند، 
اما جایی در دیگر سوی وهم و خواب‌آلودگی
گله ی شیرهای نر
روی سینه ی برهنه ی زمین
به سوی ما می تاختند، 
ما چند تن در سفر 
و در دل مرا هوسی نه هیچ بود
جز آغوش غران وحشت
و راوی تو را می‌دید که نشسته بودی و 
خون‌مردگی‌های حافظه‌ات را پماد می‌مالیدی
و این بود که لبه‌های خیابان چین خورده بود
و این بود که هر چه می‌رفتی، خیابان پایانی که هیچ
طولانی‌ترینِ خاورِ میانه بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر