۱۳۹۱ شهریور ۱, چهارشنبه

خاطره


مرد کارگری بالای تپه‌های شن راه می‌رفت

میلگردهای خط چهارِ مترو در انتظار،

دسته‌ی فلامینگوهایی که پاهاشان در بتن گیر کرده است،

و کوچ‌گاه تابستانی‌شان خشکیده.

غربتِ لبخندت به یادم می‌آید.

هر بار که عبور می‌کنم می‌چرخم با نگاه

بلکه ردی، اثری از با هم بودنما بر سرامیک‌ها و صندلی‌های سکو باشد.

سرامیک‌ها می‌لغزند و صندلی‌ها را عوض خواهند کرد.

در خط چهار مترو،

ایستگاه اکباتان.

مرداد 1391

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر