۱۳۹۲ مرداد ۳۰, چهارشنبه

تاریک-روشنی

تمرکز روشن باد
می‌شود از نخ نما گرفت و دود نشد در هوا
پس نفرین ها کجا می‌روند؟
مثل اتوبان که حاشیه‌ی امنیت را دور می زند
برگردانِ باد
هر چه بادا آب،
هرچه بادا خاک،
هر چه بادا، باد
منتهی الیهِ غم
تاریکی هزار هزار تکه از سقف خانه آویزان است
کلید را که می‌زنی
پخش زمین می‌شود و از دست و پای دیوار بالا می‌رود
فضا را قطعه قطعه می‌جود و حیثیت رنگ‌ها را می‌بلعد
و فام‌های خاکستری و سیاه پس می‌دهد
تاریکی،
هزار هزار غم از در و دیوارِ بودنت بالا می‌رود
آهسته آهسته
دست‌هایت می‌کشد و می‌چسبد به قیرِ فضا
هر قدم گیر می‌کند به بلورِ سیاه بی‌شکلی که سر و ته ندارد
و غلیظ‌تر است وقتی که با نفس‌هایت حل می‌شود
مرزِ میان تو و سیاهی در حالِ تبخیر است
در گرداب که گوش تا گوش فام‌های خاکستری غلیظ می‌زاید و می‌بلعد
مرداد 92

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر