سالیانی پیش، این شعر حمید مصدق را خواندم که: در من این سبزی هذیان از توست...
اکنون می دانم که پریشانی هذیانی ها، چنان بدیهی است که از چیزی نمی تواند بود.
و هر آن چه می زی-ام، هذیانی است... هذیانی هایی...
شبا روزان هذیانی...
۱۳۹۱ اردیبهشت ۷, پنجشنبه
اندوه
نمی دانی چه اندوهی قلبم را فرا گرفته است. اندوهی که به هیچ-اش، جز تنهایی، نمی توان در نوردید،
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر