پیچکی در تنم چین می
خورد
.
.
شعری
باید
.
.
که مرا
بگوید
.
.
پیچکی
در تنم می خشکد
.
.
شعری که
مرا در نبش خیابان هایش قبر کند
.
.
تنم در
پیچکی می آویزد
.
.
که
گلویم را بفشارد
.
.
با تنم
پیچک هاست در پیچ خیابان های شعری که مرا می گوید
.
.
که مرا
می خواند
.
.
تنم با
پیچکی می آمیزد
.
.
و در
پیچ هایش می پوسد
.
.
12 مهر 91
.
.
یه نسخه
ی ویرایش شده تر از این کار هست که نمی دونم کجاست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر