توفان
برعکسِ صدای قطرههای آب
کِچ، کچ
برعکسِ صدای رگبار
برعکس صدای ناب
آسمانهای هفتتایی
یکی-یکی فرو میریزند
آسمان هفتم
از پایههای عرش.
دل ابرها پاره-پاره میشود.
پنجرههای اتاقم بر خود میلرزند
به هزار تهدید فرو-ریخته پاره
به هزار پاره تهدید فرو-ریخته
به فروریختنی هزار پاره به تهدید
به پاره-پاره تهدید فرو ریختن
لحظهای گشایش در دل تاریکی و بعد
غرش و خشم.
لحظهی ناب چشمک زدنِ آسمان وشوخی رگبار
در رگهای آسمان
میباید خشم
میبارد عصیان
چرا آسمان فرو نمیریزد، ناخدایا!
چرا از این گوشهی بیمقدار رختخواب
به میانِ آشفتهی هستی پرتاب نمیشوم؟
خرداد91
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر