سالیانی پیش، این شعر حمید مصدق را خواندم که: در من این سبزی هذیان از توست...
اکنون می دانم که پریشانی هذیانی ها، چنان بدیهی است که از چیزی نمی تواند بود.
و هر آن چه می زی-ام، هذیانی است... هذیانی هایی...
شبا روزان هذیانی...
۱۳۹۱ آبان ۹, سهشنبه
جاودانگی
خدایی باید باشد، تا با بعد از آن که مردیم، با خاطرات ما زندگی کند.
. ما را در خاطرات خود مرور کند و از مرور دردهایمان گریزی نیابد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر